سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جوک و خنده
جمعه 90 دی 2 :: 12:5 صبح ::  نویسنده : محمد

جوک جدید حیوانات برای مرداد 90

روزی عقابی خسته داشت پرواز میکرد که ناگهان گنجشکی میره طرفش میگه: کاکا وسعت پر رو حال میکنی؟
عقابه میگه: برو حوصلتو ندارم! گنجشکه بازم پیله میکنه میگه: کا وسعت باله رو حال میکنی؟
عقابه بازم میگه: بروحوصلت و ندارم و گرنه میام یه کاری میکنم پرات بریزه! گنجشکه میگه: مردی بیا!
عقابه میره طرف گنجشکه میزنه پراشو میروزنه گنجشکه در حال افتادان میگه میگه کا هیکل و حال میکنی!

.

.

4 تا مورچه میرن حموم بعد 2 تا میان بیرون ، اگه گفتین اون 2 تا چی میشن؟
میچسبن به صابون!

.

.

یه روز یه قورباغه از یه گربه می پرسه: قورقورقوربانت بشم کلاس چندمی؟ گربه جواب می ده: پیش پیش پیش دانشگاهی

.

.



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

پنج شنبه 90 دی 1 :: 11:54 عصر ::  نویسنده : محمد

 

عکس های دیدنی از همسر و دختر مستر بین

جشنواره " جانی انگلیش پرمیر" امروز در لندن افتتاح شد و مهمانان ویژه ای داشت مثل خانواده مستر بین

، شاید تنها کسی که همه منتظر دیدنش بودند "روآن آتکینسون" یا همان مستر بین معروف باشد.

عکس های دیدنی از همسر و دختر مستر بین

اما زمانی که وی و خانواده اش پا بر روی فرش قرمز این جشنواره گذاشتند چشمها همه مبهوت دختر وی شد.
او فوق العاده آرام و مطمئن به نظر میرسید و در کنار پدر و مادرش قدم برمیداشت.این دختر لیلی نام دارد و برای صنعت سیما خیلی غریب نیست او در سال 2004 نیز در فیلم خانوادگی دندان و در 2007 در تعطیلات مستربین با پدرش همبازی بوده است.


عکس های دیدنی از همسر و دختر مستر بین

مستر بین و همسرش سنتورا از سال 1990 با هم ازدواج کرده اند و لیلی حاصل این ازدواج است.

 

 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 90 آذر 23 :: 8:9 عصر ::  نویسنده : محمد

الهــــی! به مــــــردان در خانه ات!

به آن زن ذلیلان فـــــرزانــــــه ات!

بهآنانکه با امـــــر "روحی فداک"!

نشینند وسبـــــــــــــزی نمایندپاک!

به آنانکه از بیـــــــخ وبن زی ذیند!

شب وروز با امــــــر زن میزیند!

به آنانکه مرعــــــــــوب مادر زنند!

ز اخلاق نیکـــــــــوش دممی زنند!

به آن شیــــــــــــر مردان با پیشبند!

که در ظـــرف شستن بهتاب وتبند!

به آنانکه در بچّــــــــــه داری تکند!

یلان عوضکــــــــــــردن پوشکند!

به آنانکه بی امــــــــــــر واذن عیال

نیایددر از جیبشان یک ریــــــــال!

به آنانکه با ذوق وشــــــــــوقتمـام

به مادر زن خود بگویند: مـــام (!)

به آنانکه دارند بــــاافتخـــــــــــــار

نشان ایزو...نه!"زی ذی نه هزار"!

به آنانکهدامـــــــن رفــو می کنند!

ز بعد رفــــــــویش اُتـــو می کنند!

بهآنانکه درگیــــر ســــوزن نخند!

گرفتـــــــــــار پخت و پز مطبخند!

بهآن قرمــــــــه سبزی پزان قدر!

به آن مادران به ظاهــــــــــرپدر(!)

الهـــــــــی! به آه دل زن ذلیــــــل!

به آن اشک چشمان "ممّدسبیل"(!)

به تنهای مردان که از لنگـــه کفش

چو جیــــــــغ عیالاتشان شدبنفش!

:که مارا بر این عهـــد کن استوار!

از این زن ذلیلی مکنبرکنـــــــار!

به زی ذی جماعت نما لطف خاص!

نفرما از این یوغمــــــارا خلاص




موضوع مطلب :
چهارشنبه 90 آذر 23 :: 8:0 عصر ::  نویسنده : محمد

دختـری با مادرش در رختخواب .......... .. .......... درد و دل می کرد با چشمی پر ز آب

گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست ....................... زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم .................................... روی دستت باد کردم مادرم

سن من از ..... افزون شده ................................. دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس مجنون این لیلی نشد .............................. شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته ................................... بوی ترشی خانه را برداشته

مادرش چون حرف دختر را شنفت ....................... خنده بر لب آمدش آهسته گفت

دخترم بخت تو هم وا می شود ....................... غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن ................................ این همه شوهر یکی را تور کن

گفت دختر: مادر محبوب من ................................... ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها ...................................... من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها ..................................... سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر یک پسر ............................ مغز یابو خورده ام یا مغز خر؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر ......................... با سعید و یاسر و ایضا ً صفر

با سه تا شان رفته بودیم سینما ................................. بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری، هم صحبت یاسر شدم ................... او خرم کرد، آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید ......................... قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج قلی اصغر شله ........................... یک زمانی عاشق من شد بله

بعد هوتن یار من فرهاد بود ............................... البته وسواسی و حساس بود

بعد از این وسواسی پر ادعا ............................... شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم ........................... بعد مانی عاشق هانی شدم

بعد هانی عاشق نادر شدم ................................. بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او ............................. گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو

گرچه من هم در زمان دختری .......................... روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر ..................... دل نمی دادم به هر کس این قدر

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی .......................... واقعا ً که پــوز مـــادر را زدی




موضوع مطلب :
چهارشنبه 90 آذر 23 :: 4:1 عصر ::  نویسنده : محمد

زمزمه دانشجویی.....!

اول اشعار با نام خدا
با سلامی خدمت اهل صفا
"نسل بعد از نسل بعد از من" سلام
نسل شوت و نخبه و لمپن سلام
بشنو از من چون حکایت می کنم
درد دانشجو روایت می کنم
در هوایی سرد شعری گفته ام
بشنوید از درد شعری گفته ام
"سینه خواهم شرحه شرحه از فراق"
تا بگویم فرق خر را با الاغ!
"هرکسی از ظن خود شد یار من"
کرد کاه و یونجه اش را بار من
"سر من از ناله من دور نیست"
گرچه اصلا سور و ساتم جور نیست
شعر من معجونی از زخم دل است
تحفه ای آورده ام ناقابل است
زخم را با طنز قاطی می کنم
ادعای گنده لاتی می کنم
شعر من درد من و زخم شماست
کار آن وا کردن اخم شماست
میل داری کشف راز خویش را
تیز کن گوش دراز خویش را!
من جوانی خنگ و پیروزی شدم
یک دو سالی پشت کنکوری شدم
بر جوانی خودم آذر زدم
خر زدم، هی خر زدم، هی خر زدم
چون نتایج آمد اشکم شد روان
فحش دادم بر زمین و بر زمان
دیدم از بخت بد و عقل فلج
گشته ام دانشجوی شهر کرج
لیک دیدم شکر حق بر من سزاست
حکما این تقدیر ماست
می روم آن جا و با لطف خدا
میکنم بیست ها را هی شکار
هی که آمد طعنه از هر سمت و سو
گاومان زایید آن هم شش قلو
هر کسی در وسع خود در آن زمان
فحش و لیچاری نمودش بارمان
مادرم می گفت آخر حیف نان
شد کشاورزی هم آخر رشته؟ هان
حرف ها را پشت گوش انداختم
ساک خود را روی دوش انداختم
زود من رفتم به سوی ترمینال
دل پر از اندیشه، کله پر سوال
یافتم خوابگاهی بهتر از باغ بهشت
حوریان ول میخورند در سرنوشت
گفتم از شادی خوشا بر سرنوشت
بوفه و سلف و زمین ورزشی
چهره ها پاک و موجه، ارزشی!
گفتم این جا عشق و حالم کامل است
زود فهمیدم خیالی باطل است
هست دانشگاه تهران بی قیاس
دارد از بهر خودش کلی کلاس
هست این جا شعبه ای از کمبریج
البته با مردمانی گیج و ویج
درس می خوانم مهندس می شوم
در همین واحد مدرس می شوم
می نمایم در همین جا ازدواج
گیرم از دانشجویان خود خراج
صبح با سرویس دولت می رسم
با کلاس و با ابهت می رسم
خانه های سازمانی آخ جان
پول های آن چنانی ، آخ جان
مدتی بگذشت شیرم موش شد
ذوق و شوق اندر دلم خاموش شد
چون همه ساز جدایی می زنند
حرف رفتن جابه جایی می زدند
دیدم این جا فکر عهد ماضی اند
بچه ها از رشته شان ناراضی اند
حرف از تغییر رشته می زدند
هرچه می گفتیم زشته، می زدند
معتقد بودند کوشش کافی است
سرنوشت ما همه علافی است
کم کمک ما هم پشیمان می شدیم
هر چه آنان ، آن شدند آن می شدیم
با نفیر خنده سر می شد کلاس
ساده می گویم، دو در می شد کلاس
نیم ساعت رفته آید زمزمه
مله خسته نباشید از همه
عده ای چشمک چرانی می کنند
عده ای هم نعره هایی بس قوی
می کشند و خب به قول مولوی:
"هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش"




موضوع مطلب :
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >   
http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com
درباره وبلاگ


هدف من از ساختن این وبلاگ تنها آوردن لبخند بر روی لبان شما عزیزان بود!

دریافت کد ساعت IS

کد تغییر شکل موس