جوک و خنده جمعه 90 آذر 11 :: 11:59 عصر :: نویسنده : محمد
گفتم: خدایا من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز و هراس فردا بود ، بر شانه های صبورت بگذارم ، آرام برایت بگویم و بگریم ،در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت :عزیزتر از هر چه هست ، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی بلکه در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی.من همچون عاشقی که به معشوق خود می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفتم :پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی ، اینگونه زار بگریم؟ گفت : عزیزتر از هر چه هست ، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند ، اشک هایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگار های روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان؛چراکه تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود. گفتم :آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت :بار ها صدایت کردم،آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی،تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید. گفتم :پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ گفت : روزیت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ،پناهت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، بار ها گل برایت فرستادم ،کلامی نگفتی ، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی؛آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی. گفتم : پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت : اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد که بار دیگر خدای تو را نشنوم ، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم. گفتم : مهربان ترین خدا دوست می دارمت. گفت : عزیز تر از هر چه هست ، من بیشتر دوست می دارمت. موضوع مطلب : پنج شنبه 90 آبان 26 :: 6:14 عصر :: نویسنده : محمد
پاسبان مردی به راهی دید و گفتا کیستی ؟ گفت : از بهر چه می رقصی و بشکن می زنی ؟ گفت : اهل خاک پاک اصفهانی یا اراک ؟ گفت : خیلی شاد هستی ، باده لابد خورده ای گفت : از جام وصال نازنینی سرخوشی ؟ گفت : پس شاید قماری کرده ای ، پولی برده ای گفت : پولی از دکان یا خانه ای کش رفته ای ؟ گفت : آخر هیچ سرگرمی نداری روز و شب ؟ گفت : لابد ثروتی داری و دلشادی به پول ؟ گفت : آیا راستی آهی نداری در بساط ؟ گفت : گویا کارمند ساد ه ای یا کارگر ؟ گفت : بیکاری و بی پولی ؟ پس این شادی ز چیست ؟!
موضوع مطلب : پنج شنبه 90 آبان 26 :: 5:58 عصر :: نویسنده : محمد
شاعر زن میگه : به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید ! برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید ! مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید ! به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید ! وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن ! آفرید برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره، پری ، نسترن آفرید برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید ! برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
پنج شنبه 90 آبان 26 :: 5:27 عصر :: نویسنده : محمد
خنده دارترین فرهنگ لغت دنیا این فرهنگ لغت یکمی با بقیه فرق میکنه ! یعنی برداشتی که از کلمه میشه یه جورایی متفاوته در ادامه با بعضی از این کلمات آشنا میشویم:
جدول : کسی که نیاکانش علاف باشند را گویند Saturday : روز جهانی ساطور Freezer side by side: کسیکه کنار هرکی میشینه، زر مفت میزنه کراچی : پس تکلیف ناشنوایان چه میشود ؟ سهپایه : 3 تا آدم باحال که همیشه پایه هر حرکتی هستند وانت : اینترنت آزاد و بدون فیلتر Category: این گربه کدوم گوریه؟ Morphine: باید بیشتر فین کنی Keyboard: چه کسی برنده شد؟ MissCall: دختر نا بالغ را گویند Freezer: حرف مفت Already: گند زدی به همش رفت ! نلسون ماندلا:نلسون اون وسط گیر کرده کته ماست : آن گربه مال ماست مشروبات : روبات مشهد رفته
سه شنبه 90 آبان 24 :: 1:19 صبح :: نویسنده : محمد
آموزش زبان شیرین آذری در 3 سوت 9 قاعده این زبان شیرین عبارتند از: 1- هرگاه حرف ب ساکن قبل از ر بیاید جای آنها عوض می شود:
. . . . . و اما ادامه قواعد ...
پایان کلاس
موضوع مطلب : |