جوک و خنده سه شنبه 90 شهریور 8 :: 3:45 صبح :: نویسنده : محمد
روزی دانشمند ی آکواریوم شیشه ای ساخت و آن را با یک دیوار شیشه ای,دو قسمت
کرد ,در یک قسمت ,یک ماهی بزرگ تر انداخت و در قسمت دیگر ,ماهی کوچکتر که
غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگ بود.ماهی کوچک ,تنها غذای ماهی بزرگ بود و
دانشمند به آن ,غذای دیگری نمی داد .او برای خوردن ماهی کوچک ,بارها به طرفش
حمله می کرد اما هر بار به یک دیوار نامرئی می خورد همان دیوار شیشه ای که آن را
از غذای مورد علاقه اش جدا می کرد .سرانجام پس از مدتی , از حمله به ماهی
کوچک منصرف شد چرا که باور کرده بود که رفتن به آن طرف آکواریوم و خوردن
ماهی کوچک ,کار غیره ممکن است .دانشمند,شیشه ی وسط را بر داشت و راه ماهی
بزرگ را باز کرد اما ماهی بزرگ ,هرگز به سمت ماهی کوچک حمله نکرد و قدم به
سمت دیگر آکواریوم نگذاشت .آن دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت اما ماهی بزرگ
درذهن اش ,یک دیوار شیشه ای ساخته بود یک دیوار که شکستن اش از شکستن هر
ما انسان ها اگر خوب در اعتقادات مان جست و جو کنیم ,دیوار شیشه ای زیادی می
یابیم که نتیجه مشاهدات و تجربیات مان است و خیلی های شان هم در بیرون نیست و
فقط در ذهن خودمان وجود دارد .در واقع هر فردی خود را ارزیابی می کند و این بر
شوید که باور دارید هستید اما بیش از آن چه را باور دارید را می توانید انجام دهید .
موضوع مطلب : |