سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جوک و خنده
پنج شنبه 90 مرداد 13 :: 4:2 عصر ::  نویسنده : محمد

                                                                                              شعر طنز

1.سحرگاهان به قصد روزه داری                                                                                                                        

شدم بیدار از خواب و خماری
برایم سفره ای الوان گشودند

به آن هر لحظه چیزی را فزودند
برنج و مرغ و سوپ وآش رشته

سُس و استیک با نان برشته
خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم

کمی از این کمی از آن چشیدم
پس از آن ماست را کردم سرازیر


درون معده ام با اندکی سیر
وختم حمله ام با یک دو آروغ

بشد اعلام بعداز خوردن دوغ
سپس یک چای دبش قند پهلو

به من دادند با یک دانه لیمو
خلاصه روزه را آغاز کردم

برای اهل خانه ناز کردم
برای اینکه یابم صبر و طاقت

نمود م صبح تا شب استراحت
دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا

کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا
به افطاری برایم شد فراهم

زدم تو رگ کمی از زولبیا هم
وسی روزی به این منوال طی شد

نفهمیدم که کی آمد و کی شد
به زحمت صبح خود را شام کردم

به خود سازی ولی اقدام کردم
به شعبان من به وزن شصت بودم

به ماه روزه ده کیلو فزودم
اگرچه رد شدم در این عبادت

به خود سازی ولیکن کردم عادت
خدایا ای خدای مهر و ناهید

بده توش و توانی را به« جاوید»
که گیرد سالیان سال روزه

اگرچه او شود از دم رفوزه

 

 

 

2.رسیدی و پر از شادی و شوری                                        آهای چارشنبه سوری!

 

شنیدم با جوانان جفت و جوری                                          آهای چارشنبه سوری!


بساط «سرخی تــو، زردی من»                                          سر هر کوی وبرزن


تو هم چون مردمــان غرق سروری                                    آهای چارشنبه سوری!

 

مش اصغر توی چادر دیدنی شد                                      پی قاشق زنی شد


که باشد استتار اینجا ضروری!                                       آهای چارشنبه سوری!


یکی از جیغ و داد اهل کوچه                                         کند دندان قروچه


بگوید: داد از این حد بی شعوری!                                  آهای چارشنبه سوری!


بر اعصــــــابش زند یکریز تقّه                                       هیاهــــــــوی ترقّه


ندارد بیش از این تاب صبــوری                                    آهای چارشنبه سوری!


مقصــر من نمی گویم تـو هستی                                ولی از بمب دستی


چه چشمانی که شد محکوم کوری                            آهای چارشنبه سوری!


امید است اینکه با شادی معقول                             همه خوشحال و شنگول


کنیم از شیوه‌ی این عده دوری                                آهای چارشنبه سوری!

 

 

3. زد شبی لیلی به مجنون پیامک

که هر وقت آمدی از خانه بیرون

 

 

 بیاور مدرک تحصیلی ات را

گواهی نامه ی پی اچ دی ات را

 

پدر باید ببیند دکترایت

زمانه بد شده جانم فدایت

 

دعا کن مدرکت جعلی نباشد

زدانشگاه هاوایی نباشد

وگرنه وای بر احوالت ای مرد

که بابایم بگیرد حالت ای مرد

چو مجنون این پیامک خواند وارفت

به سوی دشت و صحرا کله پا رفت

اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی

که می خواهم تورا قد تریلی

دلم در دام عشقت بی قرار است

ولیکن مدرکم بی اعتبار است

شده از فاکسفورد این دکترا فاکس

مقصر است در این ماجرا فاکس

چه سنگین است بار این جدایی

 

امان از دست این مدرک گرایی

 

4.بر شکم صابون زده آماده سازیدش قشنگ / معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید

تا مفصل توی آن جشن عزیز و باشکوه / با غذا و میوه آن جشن افطاری کنید

البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها / پیش فامیل مقابل آبروداری کنید

موقع کادو خریدن چرب باشد کادوتان / پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

 

هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر / هدیه را هم چرب تر از روی ناچاری کنید

گرم باید کرد مجلس را از این رو گاه گاه / چون بخاری بهر تنظیم دما کاری کنید

ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک / دست و پا را استفاده ، آن هم ابزاری کنید

البته هر چیز دارد مرز و اندازه ای / پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش / با موبایل خود مبادا فیلم برداری کنید

در نهایت مجلس مارا مزین با حضور / بی ادا و منت و هرگونه اطواری کنید.

 

5.کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو


به رستم چنین گفت اون جومونگ!
ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم

رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:

منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت

جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:

تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال 3 رو دیدی؟ کور که نیستی

در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:

چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ
چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی
مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟
من آن (تسو) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایــران زمین
(بویو) کوچک است در نگاهم همین

بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:

جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشــم رسید
سوسانو هماره بود همسرم
دهــم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!

و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:

و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن!

و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند

 

6.نبرد ویروس و رستم

به نام خداوند ویروس گارد کنون رزم Virus و رستم شنو / دگرها شنیدستی این هم شنو


که اسفندیارش یکی Disk داد / بگفتا به رستم که ای نیکزاد


در این Disk باشد یکی File ناب / که بگرفتم از Site افراسیاب


چنین گفت رستم به اسفندیار / که من گشنمه نون سنگگ بیار


جوابش چنین داد خندان طرف / که من نون سنگگ ندارم به کف


برو حال می‌کن بدین Disk، هان! / که هم نون و هم آب باشد در آن


تهمتن روان شد سوی خانه‌اش / شتابان به دیدار رایانه‌اش


چو آمد به نزد Mini Tower اش / بزد ضربه بر دکمه Power اش


دگر صبر و آرام و طاقت نداشت / مر آن Disk را در Drive اش گذاشت


نکرد هیچ صبر و نداد هیچ لفت / یکی List از Root دیسکت گرفت


در آن Disk دیدش یکی File بود / بزد Enter آنجا و اجرا نمود


کز آن یک Demo شد پس از آن عیان / با فیلم و موزیک و شرح و بیان


به ناگه چنان سیستمش کرد Hang / که رستم در آن ماند مبهوت و منگ


چو رستم دگرباره Reset نمود / همی کرد Hang و همان شد که بود


تهمتن کلافه شد و داد زد / ز بخت بد خویش فریاد زد


چو تهمینه فریاد رستم شنود / بیامد که لیسانس رایانه بود


بدو گفت رستم همه مشکلش / وز آن Disk و برنامه خوشگلش

چو رستم بدو داد قیچی و ریش / یکی دیسک Bootable آورد پیش


یکی Toolkit، Hard اندرش / چو کودک که گردد پی مادرش


به ناگه یکی رمز Virus یافت / پی حذف امضای ایشان شتافت

چو Virus را نیک بشناختش / مر از Boot Sector برانداختش


یکی ضربه زد بر سرش Toolkit / که هر Byte آن گشت هشتاد Bit

به خاک اندر افکند Virus را / تهمتن به رایانه زد بوس را


چنین گفت تهمینه با شوهرش / که این بار بگذشت از پل خرش

دگر باره اما خریت مکن / ز رایانه اصلا تو صحبت مکن


قسم خورد رستم به پروردگار / نگیرد دگر Disk از اسفندیار

 

7.روزی به رهی دخترکی بود خفن

چون کبک ِ خرامان قدمی روی چمن

 

صد جور مکمل به رخش مالیده

از عزت ِ نفس ، سر به سما ساییده

 

یک مانتو به تن داشت چه گویم از آن

از چهار طرف کوته و تنگ و چسبان

 

بر روی سرش روسری ای بود ، عجب

طولش به گمانم نرسد نیم وجب !

 

شلوارک برمودایی هم بر پا داشت

آنجا که نباید بشود ، پیدا داشت

 

آهسته به او گفتمش ای یار عزیز

ای دختر ِ خوب و پاک و محجوب و تمیز


این چیست به تن کرده ای و نیست لباس

آراستگی یه چیز و مد چیز ِ جداس

 

با عشوه بگفت پاسخم اوبا این حرف

"اصلاح نموده ام ز الگو ، مصرف"


گر نیت صرفه جویی داری ای زن

اصلا نکن این لباس را هم بر تن

 

 

8. نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد »

کاسب پیر دگر باره جوان خواهد شد!

من و تو غمزده از این همه خرج شب عید

لیکن او صاحب یک سود کلان خواهد شد

موسم دلخوری و گیجی آن اهل حقوق

وقت بشکن زدن پیشه وران خواهد شد

حرف عیدی نزنی پیش خسیس الدوله

که کند سکته و درخاک نهان خواهد شد

اول عید ، حقوق من و تو نفله شود

سرمان باز دچار دَوران خواهد شد

باز ذکر « چه کنم ، آی چه کنم » می گیریم

قلبمان نیز دچار ضربان خواهد شد

مخمان سوت زد از قیمت شیرینی جات

کم کمک قیمت آن ، قیمت جان خواهد شد

مرد در « خانه تکانی » شده شاگرد زنش

دم عید است و چنان رفتگران خواهد شد

از هجوم فک و فامیل فلان شهر به « ده »

چون هتل ، خانه ی مشدی رمضان خواهد شد

 

9.به نام خدایی که زن آفرید

 

حکیمانه امثال ِ من آفرید

 

خدایی که اول تو را از لجن

و بعدا" مرا از لجن آفرید !

 

برای من انواع گیسو و موی

برای تو قدری چمن آفرید !

 

مرا شکل طاووس کرد و تورا

شبیه بز و کرگدن آفرید !

 

به نام خدایی که اعجاز کرد

مرا مثل آهو ختن آفرید

 

تورا روز اول به همراه من

رها در بهشت عدن آفرید

 

ولی بعدا" آمد و از روی لطف

مرا بی کس و بی وطن آفرید

 

خدایی که زیر سبیل شما

بلندگو به جای دهن آفرید !

 

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود

مرا خانه داری خفن آفرید !

 

 

برای تو یک عالمه کیس خوب

شراره ، پری ، نسترن آفرید

 

برای من اما فقط یک نفر

براد پیت من را حسن آفرید !

 

برایم لباس عروسی کشید

و عمری مرا در کفن آفرید !

 

به نام خدایی که سهم تو را

مساوی تر از سهم من آفرید !

 

10.نیمه شب پریشب? گشتم دچار کابوس

 دیدم به خواب حافظ ? توی صف اتوبوس

گفتم : سلام حافظ گفتا: علیک جانم

گفتم :کجا می روی؟ گفت:ولله خود ندانم

گفتم:بگیر فالی ?گفتا: نمانده حالی

گفتم: چگونه ای؟ گفت: در بند بی خیالی

گفتم :که تازه تازه? شعر و غزل چه داری ؟

گفتا: که می سرایم شعر سپید باری

گفتم: ز دولت عشق? گفتا که کودتا شد

گفتم :رقیب تو ?گفت: الحمد کله پا شد

گفتم :کجاست لیلی ?مشغول دلربایی ؟

گفتا: شده ستاره? در فیلم سینمایی


گفتم :بگو ز خالش? آن خال آتش افروز

گفتا: عمل نموده? دیروز یا پریروز

گفتم: بگو ز مویش? گفتا :که مش نموده

گفتم :بگو ز یارش: گفتا ولش نموده

گفتم :چرا ؟چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟

گفتا: شدید گشته? معتاد گرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید ?جام جهان نمایش؟

گفتا: خریده قسطی? تلویزیون به جایش

گفتم :بگو ز ساقی? حالا شده چه کاره؟

گفتا: شدست منشی? در دفتر اداره

گفتم :بگو ز زاهد? آن رهنمای منزل

گفتا: که دست خود را? بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو? با کاروان غم ها

گفتا :آژانس دارد? با تور دور دنیا

گفتم :بگو ز محمل? یا از کجاوه یادی

گفتا: دوو ?پژو? بنز? یا گلف نوک مدادی

گفتم: بگو ز مشک? آهوی دشت زنگی

گفتا: که ادکلن شد? در شیشه های رنگی

گفتم: سراغ داری ?میخانه ای حسابی ؟

گفتا: که آنچه بوده? گشته چلوکبابی

گفتم :بلند بوده? موی تو آن زمان ها

گفتا: به حبس بودم? از ته زدم آنها را

گفتم: شما و زندان؟ حافظ ماروگرفتی ؟

گفتا: ندیده بودم? هالو به این خرفتی!

 

 




موضوع مطلب :

http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com
درباره وبلاگ


هدف من از ساختن این وبلاگ تنها آوردن لبخند بر روی لبان شما عزیزان بود!

دریافت کد ساعت IS

کد تغییر شکل موس