جوک و خنده شنبه 91 خرداد 13 :: 10:29 عصر :: نویسنده : محمد
سلام دوستان ، اینبار با دومین سروده ی خودم به نام دوران بچگی خدمتتون حاضر شدم . این شعر دارای اشکالاتی هم می باشد که به خاطر اشکالات فراوان آن مورد تمسخر بسیاری قرار گرفتم ولی به نظر خودم آنقدر ها هم بد نیست با این حال اگر خوشتون نیومد امیدوارم به بزرگواری خودتون ببخشید . امیدوارم اینبار نیز استقبال شما عزیزان مثل دفعه ی قبل در شعر وعده که سروده ی خودم بود باشد.فقط لطفا با گذاشتن نظرات با ارزشتون منو به سرودن شعر های بیشتر تشویق کنید . دوران بچگی یادم آمد آن زمانی کز نبود هیچ خبر از خائنی و ظالمی *** دوست دارم من که باشم آن زمان گر که باشد نزد من آزادگی *** شاد بودند بچه های شهرمان هیچ خبر از جنگ و از دعوا نبود *** در میان غوغای زندگی هیچ را دعوا سر ماوا نبود *** گر بگویی گشنه ای نان آورند چون که بودی نان قوت لایموت *** گر بگویی تشنه ای آب آورند چون که پندارند خشک باشد گلوت *** در میان آداب ما همی داشتن دوستان بیشتر باب بود *** ترس ما در اوج خود این بودش که پدر در وقت بازی خواب بود *** گر که بود ظلمت درون عالمت دست نرم مادر همچون نور بود *** شعله ی گرم اجاق خانه مان مملو از عشق و سرور و شور بود *** عید ها قبل از تکان خانه ها در دل مردم تکان انگار بود *** کینه از دل ها همی رخت می کشید چون عشق بر کینه بسی انذار بود *** آری آن دوران،دوران بچگی است دوره ی زیبا و ناب تازگی است *** دوره ای که ما بخواهیم بگذرد چون بپنداریم بزرگی معنی اش آزادگی است *** شاید این شور و نشاط ما همه نشا?تی از لطف خالق دارد *** پس هزاران شکر نزد آن خدا چون صفاتی پاک و صادق دارد
موضوع مطلب : |