جوک و خنده پنج شنبه 90 اسفند 25 :: 2:19 عصر :: نویسنده : محمد
گاو ما ما می کرد،گوسفند بع بع می کرد،سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟ موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود . ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد . ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد . کبری و مسافران قطار مردند. موضوع مطلب : جهانگردی آمریکایی به قاهره رفت تا پارسای معروفی را زیارت کند. جهانگرد با کمال تعجب دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده میشد. موضوع مطلب : پنج شنبه 90 اسفند 18 :: 3:21 عصر :: نویسنده : محمد
میمون ها و کلاه فروش موضوع مطلب : پنج شنبه 90 اسفند 18 :: 3:13 عصر :: نویسنده : محمد
مورچه و سلیمان
آیینه و شیشه
موضوع مطلب : پنج شنبه 90 اسفند 18 :: 3:6 عصر :: نویسنده : محمد
چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند.
موضوع مطلب : |